به سمتش می روم
آغوشش را برایم باز میکند
آغوشی به نرمیه ابرها به زیباییه بهشت به شرینیه عسل
دردها در من محو می شوند
سحرها باطل میشوند
و همچون معجزه ای میشوی از برایم
لبخندها فراوان
همچون سوخت هسته ای غنی شده با درجه +۹۰ میشوم
آنگاه که تو را دارم
...
این تویی دریای بیکران
...
همان که برایم دوستی نگران و غمخواری مضطرب است.
گفتی مرا همچون کودکان خود میدانی.
کودک تو بودن چه خوش لحظه ای است ای آرام جان
باهم یا بدون هم
می حرفیم
میخوانیم
می نویسیم
میرقصیم
میخوریم
مینوشیم
می شا.... (چه شلوار لی طوسی سنگ شور شده باشد چه هر چیزه دیگر)
میخوابیم
میکاریم (کار میکنیم)
می دردیم (درد میکشیم)
می عشقیم (عشق میکنیم)
می دزدیم
می لرزیم
می شکنیم
می بوسیم
می نگاهیم
می تایپیم
می
می
می