زندگی

عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی.

زندگی

عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی.

آخ قلبم... دچار آنفاکتوس خفیف شدم

شب بود 

همه جا تاریک 

 

برای دیدنت چشمهامو می بندم 

تصورت میکنم 

روبرومی 

نگاهم میکنی 

چشم تو چشم 

بدون استرس اینکه مهمون توی اطاق دیگه هست  

بدون خستگی طی کردن فاصله ی شرکت تا خونه رو که همیشه 15 دقیقه طول میکشید و این بار حدود یک ساعت و نیم طول کشید. 

حالا همون حرفها رو بهم بزن. 

چیا گفتی؟ 

آهان که کار مسخره ای کردم. 

که به نظرت سرگرم شدم با این بازیهای سیاسی.  

  

خوب شاید هم تو درست بگی. 

بزار بشکافمش ببینم چرا روسری کردم سرم. 

 

یکی که با من و بقیه در هدف اشتراک داریم رو گرفتن. بعد برای شکستن شخصیت اون و از طریق این حرکت شکستن حرمت و اعتبار هدف ما لباس زنونه تنش کردن. 

 

داخل پرانتز یه نکته مبهمه که شاید همون باعث اختلاف نظر بین ما شده: 

اینکه اصلا هنوز هدف جنبش به نظرت فقط یه سرگرمی و بازیه. 

 

عجب بازی مرگبار و کشنده ای 

تا حالا توی دنیا هیچکس اینجوری خودش رو سرگرم نکرده. 

 

زمان جنگ هم جوونهای کشور برای سرگرمی رفتن به جبهه . شهید شدن تا تفریح کرده باشند. 

 

اون موقع ظالم از بیرون هجوم آورده بود. به راحتی میشد ظلم رو توی حرکاتش دید. 

اما حالا با ظالمی روبرو هستیم که خودمون پرورشش دادیم. بزرگش کردیم. بهش احترام دادیم. 

 

اونم هر ظلمی که میخواد میکنه. بدونه اینکه هیچ اثری از خودش به جا بگذاره. 

 

به قول خود ظالم این یه دعوای خانوادگیه. 

کجای دعوای خانوادگی اعضای خانواده بطور کامل ترد میشن ، یا حرفشون شنیده نمیشه، 

و برای ساکت کردن مثلا یک برادر یا خواهر بهش هر تهمتی زده میشه. 

 

حالا بر گردیم سر زنپوش شدنم. 

ماجرا اینجوری شروع شد که شنیدم یکی رو گرفتن. عصر همون روز اعلام شد که با لباس زنونه داشته فرار میکرده. 

 

توجه زیادی نکردم. شاید اگر من هم جای اون بنده ی خد ا بودم برای نجات جونم دست به هر  کاری میزدم. 

از قدیم گفتن انسان عاقل زیر سم خر له نمیشه. حالا ما هم داریم با یه سری خر مبارزه میکنیم پس نباید کاری کنیم که بریم زیر سم نجسشون. 

 

فرداش وقتی فیلم سخنرانیه همین بنده ی خدا رو توی همون روز بازداشتش دیدم مطمئن شدم که اختلافهایی وجود داره.  

اوشون با شهامتی که کمتر کسی داره شب قبل به دوستانش اعلام کرده که داره میاد تهران که به کمک همفکرهایش بیاید. (توجه داری که یکی از همین همفکرها هم شاید سونامیه تو باشه) 

از بندرعباس بلند شده اومده تهران. وارد دانشگاه شده. با تمام تدابیر امنیتی که بوده به طرزی که فقط از آدمهای خایه دار (اونم از نوع گاویش) بر میاد ، در بین تمام مبارزین شروع به سخنرانی کرده. 

میتونی فیلمش رو اینجا ببینی.  

 

اگر دقت کنی معلومه که صورتش اصلاح شده.  

 

نکته ی جالب اینه که به شهادت دوستهاش هم به همراه اونها از درب دانشگاه خارج شده. 

بعد با کلی کتک و فحش و الفاظ مبارک و خلاصه یه ختم قرآن به سبک بسیجی های رذل و کثافت بدرقش کردن به بازداشتگاه. 

حالا فرض میکنیم که حرف این اراذل و اوباش درست باشه و اصلا بخاطر اینکه زیر سم خر له نشه لباس زنونه پوشیده ، در حالیکه از چنین آدم دلیری بعید میدونم.  

 

کم کم یه پچ پچ هایی توی اینترنت شد که این هم توهین به شخصیت مجید بوده و هم توهین به شخصیت تمام زنهای ایرانی که وقتی به اجبار وادار میشن حجاب اسلامی داشته باشند همون برای یک مرد باعث تحقیر و کوچک شدنه، در حالیکه این مدت واقعا خودم شیر زنانی رو دیدم که هزار تا گنده تر از من رو یه لقمه میکردن. اونقدر قدرت داشتن که از اینکه در صف مردم بودن انرژی میگرفتم و به رسیدن به هدفمون امیدوارتر میشدم . 

 

باورت نمیشه اما بدون ترس خیلی کارها میکردند که باعث میشه بهشون افتخار کنم. 

خیلی هاشون هم بخاطر برخوردهاشون مورد هتک حرمت و ضرب و شتم قرار گرفتن. 

 

 

ببخشید اما مجبورم از خاصیت داستان در داستان استفاده کنم: 

میگن یه بار یه مرد شرقی به همراه زنش در ایران وارد رستورانی میشه . مدیریت رستوران به خانم شرقی تذکر میده که حجاب اسلامیشون رو رعایت کنند و بهشون یک روسری میدن. 

مرد شرقی میگه لطفا یکی دیگه هم بیارید. بهش توضیح میدن که این قضیه فقط برای خانمهاست. 

مرد شرقی میگه نه. اگر قرار همسرم بر خلاف میلش و به اجبار کاری رو انجام بده پس من هم شامل این اجبار میشم و اینجوری میشه که مدیریت بیخیال حجاب زن میشه. 

 

 

حرف یکی مونده به  آخر: 

من مجید توکلی هستم چند هدف داره. 

1- با دروغ و دقل نمیشه سر مردم کلاه گذاشت 

2- ما در همه حال از همدیگه حمایت میکنیم (اتحاد رمز پیروزیه) 

3- از این راه به همه ی شیر زنان ایرانی نشون میدیم که حجابی که چه به اجبار چه به دلخواه به تن میکنند برای مردهای ایران خفتی که نداره ، برعکس باعث افتخار هم هست. ما به ایشان افتخار میکنیم.  

 .................................................. 

 

 و اما حرف آخر 

 

 

از اعماق وجود میگم که بخاطر تو حاضرم قید سیاست، پول، خوشبختی، خانواده، رفاه، تفریح، لذت و حتی همون چیزی که همیشه میگی بهش فکر میکنم رو بزنم. (میدونم که خیلی از اینها که گفتم واقعا نمیخوای بیخیالشون بشم. باشه. منم بخاطر اینکه نظرت رو میدونم بهش احترام میزارم و بیخیالشون نمیشم) 

  

 

دریا دوستت دارم. حتی اگر طرفدار حکومتی باشی که گفتم ظالمه. 

 

شب به خیر نازنینم. (اوفیش چه خالی شدم. دیگه هیچی تو دلم نیست. همشو خالی کردم)

 

نظرات 1 + ارسال نظر
دریا دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:20

سلام

خوبه که خالی شدی اما فکر کنم یک سوء تفاهمی شده..من نگفتم که این کارها بازی و سرگرمی .منظور من اینه که انسان میتونه به یک طریق دیگه حرفش رو بزنه.نه اینکه یک کاری کنه که بیشتر مورد مسخره مردم بشه......ببخشید که من نمیتونم مثل شما حرف بزنم ولی قول میدم دیگه هیچی نگم که باعث نشه چیزی رو دلت بمونه.(میترسم سکته کنی.)

ای دوست تویی همو که هر چه از او رسد خوش است.

البته من چیزی رو دلم بمونه فرق داره با اینکه چیزی بخوره به دلم.

اونجور بهش میگن رو دل

اینجوری میگن ... :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد