زندگی

عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی.

زندگی

عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی.

۱۲ بهمن - یوم همونی که اسمش رو نمیشه اینجا ببرم . (دریا)

چند وقتی میشه که وارد زندگی یک نفر شدم. یک نفر براش کمه یک دنیا نفر. 

بدون اینکه دعوتم کنه وارد شدم. یه روز اتفاقی با هم آشنا شدیم. 

روزها رو به شب رسوندیم و شبها رو کنار هم تا صبح سپری کردیم. 

مهربون بود و در مقابل من بد عنق. 

لطف داشت و فری تایمش رو (free time)  با ما میگذروند. 

گوشی بود برای شنیدن همه ی درد دلها. 

پله پله جلو رفتیم. 

روزی رسید که دیدم ای دل غافل ، زندگی معنیه جدیدی برام پیدا کرده. 

 

نه همسر بود، نه دوست دختر، نه خواهر و نه دختر . اما بیشتر از تک تک اونها که هر کدومشون در جای خودشون برام عزیز هستند برام عزیز شده بود. 

تحمل دوریش برام سخت شد.  

به اطرافیانش حسادت میکردم. 

با تمام وجودم دوست دارش شدم. 

فارغ از اینکه چه شرایطی داشتیم، بدون توجه به عدم رسیدنمون به هم تقریبا هیچ وقت. 

تصمیم گرفتم دل رو به دریا بزنم و احساسم رو از خودم و خودش مخفی نکنم. واقعیت پیش آمده رو پذیرفتم. 

 

خیلی ها عاشق میشن، اما بدلایل مختلف قادر نیستن به هم برسند: 

اختلاف های طبقاتی، فرهنگی، مالی یا خانوادگی. 

بعد سعی میکنند موانع رو از سر راهشون بردارند. این خودش باعث بروز هزار مشکل دیگه میشه. 

آخرش هم مشخص نیست که واقعا به عشق هم برسند. 

اگر هم بعد از کلی دردسر کشیدن به هم برسند خدا میدونه همون اختلاف ها یک روز باعث نشه که از کرده ی خودشون پشیمون نشن. 

 

شنیدی که میگن عشق معمولا سرانجام نداره. یعنی خیلی سخت میشه افرادی رو پیدا کرد که عاشق باشن و عشقشون به وصل شدنشون به هم رسیده باشه. 

در این بین یه نفر عاشق شده. عشقی که کم کم از یه دوستی ساده به اینجا رسید و شکل گرفت. 

رابطه ای دلنشین و مبارک که لحظه لحظه گرمتر و داغتر شد. 

 

شاید چون همیشه دنیا رو برای عشق ورزیدن و عاشق بودن خواستم قسمتم این بود که حداقل از همون اول آب پاکی ریخته بشه روی دستم که آقا ، عزیز عشق سرانجام نداره.  

اینجوری شد که دیگه اول عاشق نشدم بعد بفهمم عشق سرانجام ندارم. 

اول فهمیدم اگر عاشق بشم بازم سرانجامی نداره. و عاشق شدم . 

و حالا فقط یه عاشق هستم که عاشق میمونه و میدونه که نباید دنبال سرانجام باشه. 

 

 

 

و حالا 

 

 

داریم به سالگرد متولد شدن همون عزیزترین زنی که میشناسم نزدیک میشیم. 

(زن عزیز توی زندگیم چند تایی میشناسم. مامان. خواهرها. مریم مقدس. حضرت فاطمه، ژاندارک) 

 

برای هدیه تولد همین چند سطر به همراه دوست داشتن های زیاد تقدیم شما. 

به همراه آرزوی بهترین ها برایت. 

 

امیدوارم سال های آینده شرایط به گونه ای باشه تا باز هم تولدت رو تبریک بگم. 

 

 

 

پ.ن صدیق:  

داشتم نامه رو برات می نوشتم. اومد و تیتر 12 بهمن رو دید فکرش رفت سمت جنبش سبز و اعتراض و میگه تو هم بیانیه مینویسی.  

نگاه کن بقیه تو چه فکرهایی هستند. 

می بینی؟ من کجاها سیر میکنم و اونها کجا. 

اتفاقا خوشحالم که این بین خودم و خودت موندگار میشه.  

این حس که میتونم با تو هر لحظه و هر جا و در هر شرایطی باشم بدور از نظر و نگاه دیگران 

باعث میشه شوق غیر قابل تصوری وجودم رو بگیره. 

 

پ.ن سونامی: 

یه نکته برای گفتن وجود داره. 

شاید تعجب کنی که این پیام برای تبریک تولد عجیب و غریبه.  

واقعیتش بنا به شرایط اینکار رو کردم. 

اگر شرایط متفاوت با الآن بود تنها هدیه ی تولدت یک شاخه  گل بود. 

میدونی چه گلی. 

با همون تمام احساسم رو می فهمیدی. 

حالا با نوشتن این متن سعی کردم قسمتی هر چند کوچیک از لحظه ای که شاخه ی گل در دست تولدت رو تبریک میگفتم به تصویر بکشم. 

 

 

تولدت مبارک عزیزم 

............. 

نظرات 2 + ارسال نظر
دریا سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 18:17

اول از همه بسیار متشکرم .شما لطف دارید


میگم چه اصلا هم اسم نبردی
:D

مدی دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:16 http://madikhanoom.blogsky.com

آپم...خیلی مهمه...حتما بیا..خواهش میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد